محمدپارسامحمدپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات مامانی

خاطرات نوروز سال 91

                              سلام عزیزمامان سرعت اینترنت خیلی پایین هست و به سختی می تونم آپدیت کنم از دوستان عزیز هم معذرت می خوام که نمی تونم بهشون سر بزنم . انشاالله در اولین فرصت از خجالت همه شما در میام . با کلی تلاش فقط دو تا عکس اپلود شد :(                                        1 فروردین سال 91 امروز صبح من و تو بابایی سر سفره هفت سین خونه بابا جونی (بابا) بودیم اولین عیدت بود عزیزم و خیلی خوشحال بودی .تا دو روز دیگه هم سه ماهت تموم میشه و وارد ماه چهارم میشی . عمه جون صدیقه و فاطمه جون و محمد جون هم بودند بعد از سال تحویل عموها و عمه جون آذر هم اومدن دیدن بابا جونی و مامان جو...
31 فروردين 1391

روزشمار، روزهای پایانی سال 90

سلام ناناز مامان     25 اسفند سال 90 امروز من و تو بابایی رفتیم عروسی  و خیلی بهمون خوش گذشت البته نا گفته نمونه که شام خوردن مامانی با شام خوردن شما تداخل پیدا کرد و شما کمی بی قراری کردی ولی در کل پسل خوبی بودی . اینم عکس شما قبل از رفتن به مراسم عروسی بغل بابایی 26 اسفند سال 90 امروز ساعت 13 حرکت کردیم به سمت شیراز و ناناز مامان خیلی آروم  بود و از انجایی که عاشق ماشین سواری هستی تا شیراز خوابیدی و فقط زمان توقف اتوبوس بیدار می شدی وای وای فقط ورودی دروازه قرآن شیراز نق نق کردنات شروع شد که دلیل داشت عزیزم  اینم عکس گل پسلی &nbs...
25 فروردين 1391

با تاخیر سال نو مبارک

سلام عزیز دلم یک ماهی میشه که مامانی به اینجا سر نزده آخه مسافرتمون یک ماه پیش شروع شد و مامانی به اینترنت دسترسی نداشته تا اینکه بالاخره بابایی دیشب اینترنت رو وصل کرد هنوز هم ما در سفر به سر می بریم و چون بابایی اینجا در حال انجام پروژه اش هست تا پایان کارش ما خونه مامان جونی (بابا)می مونیم از همه دوستان عزیزی که ابراز محبت داشتند ممنونم و سال نو رو با تاخیر بهشون تبریک  می گم وامیدوارم سال خوبی داشته باشید . راستی نانازم تو این مدت خیلی بزرگ شدی  مامانی سعی می کنه روزشمار روزهای مسافرتمون رو اینجا بزاره تا به یادگار برات بمونه عزیزم . . . راستی دوست جونای عزیز دل من و پارسا حسابی بر...
25 فروردين 1391
1